امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

امیر حسین کوچولو نفس ما

سفرنامه پاریس ۱

روز بارونی وقت سفارت ۱۶فروردین ۹۶ ارگ لدفانس پنیرهای فوق العاده حلزون مرباهای خوشمزه ماکارونهای خوشمزه ارگ لدفانس از پنجره اتاقمون پل الکساندر سوم موزه لوور گوشی که توضیحات تابلوها و مجسمه ها رو بهمون میدادن اثر میکل آنژ تابلوی شام آخر تابلوی مونالیزا الهه پیروزی دستش که چند...
2 مهر 1396

بدون عنوان

سلام دوستای عزیزم همراهان گلم. مرسی که هنوز ما رو یادتون هست و بهمون سر میزنید. ما خوبیم و روزمرگی های همیشگیمونو میگذرونیم. دلم برای شما و نوشتن برای پسرم تنگ شده،سعی میکنم شروع کنم به نوشتن ،شاید ماه دیگه شاید م فردا نمیدونم😊.. دوستون دارم😍😍  
5 دی 1394

سفر به دبی«۴»

سلام عشق مامان خوبی گلم. الان تقریبا سه ماه از سفرمون میگذره و تقریبا چیزی یادم نمیاد که بنویسم از روز های اخر سفر ،البته با وجود عکس های قدم به قدمی که گرفتم قطعا خاطرات سفر برام تداعی میشه و میتونم بنویسم.خوب بریم سراغ روز چهارم و پنجم. روز چهارم قرار بود چند جا رو بریم بگردیم.طبق معمول صبحانه رو دیر خوردیم ،بعد با تاکسی رفتیم خور دبی،تا با قایق بریم اونطرف خور رو بگردیم،هزینه جابجایی با قایق نفری یک درهم . . . . . . .اونطرف خور یه بازارسنتی بود فکر کنم برای پاکستانیا بود . .بعد از اونجا یکم اطراف خور رو گشتیم و ادویه هندی خریدیم و برگشتیم هتل . . .این اتوبوس توریستیه که بلیطش رو از قبل م...
3 خرداد 1394

سفر به دبی«۳»

روز سوم : .صبح باز ما زودتر از گل پسر بیدار شدیم و پروسه بیدار کردنش هم مثل بار قبل بود و با صدای تلفن اتاق بیدار شد،بازم آقای لیدر احوالپرسی و غیره... حاضر شدیم و رفتیم صبحانه رو خوردیم ساعت ۱۱ شده بود،رفتیم بالای پشت بام و یکم نشستیم !بابا میخواست بره استخر و با گل پسرش خوش بگذرونن که به علت آفتاب سوختگی شدید کمرش  توی پارک آبی که فوق العاده درد داشت منصرف شد.عکس استخر رو توی پست اول سفر به دبی گذاشته بودم. .رفتیم اتاق و لباسهای وروجک که دل نمیکند ازشون رو  شستمو ،حمام کردیمو . بعد هم رفتیم رستوران و ناهار خوردیم و حاضر شدیم برای گشت شهری و ساعت ۳ توی لابی هتل نشستیم تا بیان دنبالمون،ساعت ۳:۳۰ قرار بود بیان و اومد...
1 ارديبهشت 1394

سفر به دبی «۲»

روز دوم سفر: منو آقای پدر ساعت ۷ بیدار شدیم ،اما گل پسری خواب عمیقی رفته بود ،ما هم یکمی با هم حرف زدیم بلکه از صدای حرفهامون بیدار شه،چند بار هم صداش کردیم و لپهاشو غرق بوسه ولی حاضر نبود پا بشه ،همش میگفت لالا و باز میخوابید!ما هم از خیر زود بیدار شدنش گذشتیم . ساعت ۹ تور لیدر محترم زنگ زد و احوالپرسی و یکم حرف و بعد هم قطع کرد،خوشبختانه صدای بلند تلفن اتاق باعث شد وروجک از خواب ناز بیدار بشه و حاضر بشیم برای صرف صبحانه. «آقای لیدر هر روز صبح می اومد هتل ،اگه توی اتاق بودیم که زنگ میزد بهمون،اگر هم توی رستوران بودیم می اومد پیشمون، و چکمون میکرد! نمیدونم این از وظایفش بود ،یا اینکه ما ها عادت نداریم به این همه نظم! یا این...
30 فروردين 1394

سفر به دبی «۱»

سلام به دوستهای گلم و همراهان همیشگیمون، امیدوارم که تعطیلات به همه خوش گذشته باشه. بعد از دید و بازدید های کوتاه متداول و ماجراهای بامزه نرفتن وروجک توی خونه اقوام و چند بار دور دور توی کوچه میزبان ،بلاخره راضی میشد  بریم توی خونه و به مراسم سوک سوک نوروزی برسیم،«بسکه عید دیدنی ها چند دقیقه ایی شده!» تهرون هم که ماشاالله هواش عالی بود ،گاهی هم ابری زیباااااا،گاهی هم بارونی و اواخر تعطیلات هم تگرگ،به به. کل تعطیلات تهرون بودیم و سفر نوروزی ما ۱۳ فروردین شروع شد و مثل پارسال سیزده بدر رو توی آسمون گذروندیم و ابرها که چه عرض کنم،ریز گرد های مقصد رو گره زدیم! سعی میکنم با جزییات کامل سفرنامه رو بنویسم که اگه هرک...
26 فروردين 1394

سلام، سال ۹۴ !

.. یه دور دیگه هم دور خورشید زدیم🌞 . نمیدونم چند دور دیگه مونده،  اما امیدوارم این دور به همه خوش بگذره!! اميدوارم امسال سالي باشه واستون پر از شادي پر از هيجان،  پر از خنده هاي بلند، پر از گريه هاي از سر شوق، پر از آخ جون گفتن و هورا کشیدن  پر از بودن با كسايي كه دلتون میخواد پر از عشق و پر از لحظه هاي قشنگ و يواشكي ...اميدوارم امسال از همه چيزهايي كه دوست داريد پر باشه... . . . پیشی من! همش سرت بالای تنگ ماهی بودو داد میزدی مایی یعنی ماهی.. . ..امان از لحظه عکس گرفتن از شما که کلا معکوس رفتار میکنی و هم حرص میخورم هم خندم میگیره!... .بهت میگم به دوربین نگاه کن ،و شما اصل...
8 فروردين 1394
1224 15 43 ادامه مطلب

چهار شنبه سوری،بای بای۹۳ !

.چهار شنبه سوری امسال هم به خوبی و خوشی گذشت و خیلی برات جالب بود ،هنر نمایی  ابزار الات  پر نور اون شب. خیلی با هیجان اطراف رو نگاه میکردی و صد البته تعجب! عکس پایین، یکی از همسایه های محترم در حال اتیش زدن یک عدد دررررر!!!!!   . .اول یکم توی تراس نظاره گر هم محله ایی ها بودیم و بعد هم رفتیم بالای پشت بوم جهت دور بودن شما از صدای ترقه ها و غیره. تا اونجا راحت منور روشن کنیم و بالن های ارزومونو بفرستیم هوا.... . .بالن های ما، که دوتاش بابت دو ارزوی بزرگ ما بودو اولی انقدر زود رفت بالا که کلی هیجانزده شدم! .دومی و سومی پاره بودن دومی سوخت و سومی هم با وجود پارگی که داشت بالا رفت، . .اینم بالن دومی که ...
7 فروردين 1394