امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

امیر حسین کوچولو نفس ما

رنگ،خمیر،آرد.

.امان از دست تو وروجک شیرینم! .فکر میکنی ما استخریم!یا یه تشک نرم! که یا مدام شیرجه میزنی روی سرو کله مون،یا اینکه مثل یه حریف قدر با آرنج میپری روی شکممون!گاهی اوقات هم میری روی دسته های مبل می ایسیتی و میپری روی ما! کلا میترسم در جوارت دراز بکشم وگرنه له میشم! .وقتی میخوایم بریم بخوابیم با سرعت باد زودتر از ما خودتو به بالش می رسونی و دستهاتو تا جایی که میشه باز می کنی که کل بالش رو تسخیر کنی و نتونیم سرمون رو بذاریم کنارت و کلی جیغ میزنی و میخندی.. .عاشق توپ بازی هستی ، من یا بابا همبازیت میشم و کلی قهقهه می زنی،وقتی توپ محکم بهت بخوره و دردت بگیره وسط بازی، خودت خم میشی مثلا شکمتو ببوسی،میبینی نمیشه، لباستو میبوسی. یا دستت یا پاهات...
1 دی 1393

خوشمزه ها.....

.سلام دوستهای ماه و مهربونم،امیدوارم خوش و خرم باشید. .خیلی وقته پست خوشمزه ها نگذاشته بودم . فرزانه جونم مامان آرین مهر خیلی وقته گفته بود پست خوشمزه ها بگذارم،شرمنده دیر شد فرزانه جونم.... .این ها هم خوشمزه های اخیر ما. .این میز هم برای شادی ده ساله کوچولوی ماست. .بقیه ادامه مطلب...... . .غذای خوشمزه،گوشت چرخ کرده با یک پیاز رنده شده آب گرفته و ادویه جات ورز میدیم و بعد این شکلی سرخ میکنیم و گوجه توی میکسر میریزیم و همراه با رب به گوشت اضافه میکنیم و خوب سرخ میکنیم اخر سر هم کره اضافه میکنیم  و بعد سرو میکنیم. . .کوکی میکری،البته من از همون مایع کیک استفاده کردم. . .خاگینه:سه تا تخم مرغ با دو قاشق غذا خور...
1 دی 1393

پیشی《2》

..دردانه مادر.عزیز مادر. وروجک شیرینم،هستی من. هدیه بی نظیر خدا. شاهکار خلقت. .هرچه در وصفَت بگم کم است جان مادر.... .این روزها، لحظه های مسالمت آمیز و خوبی رو سپری میکنیم و مثل سابق برای هر چیز کوچیکی بهونه نمیگیری.... .همچنان وقتی توی جمع غریبه ها قرار میگیریم ،با همون جمله همیشگیه 《چه دختر نازی 》مواجه میشیم!!! یه خانم محترمی توی پارک بهم گفت چرا دخترتو سرتا پا آبی پوشوندی مثل پسرا! !!! منم خندیدم گفتم.پسررررررررررِ...... .چند روز بعد از اون ماجرای پیشی و استخوان، برای پیشی مذکور سوسیس خریدیم و رفتیم پارک تا پیداش کنیم و بهش سوسیس بدیم. .اما هرچی گشتیم پیشی رو نیافتیم. ... .. .اینجا بهت گفتم بخند.لبخند زدی.گفتم بیشتر...
21 آذر 1393

پیشی 《1》

.نفسم،هستی من،کوچولوی شیرینم، .چقدر لذت داره قدم زدن با تو توی هوای خوش پاییزی.اکثر روزهایی که هوا خوب باشه دوتایی میریم پیاده روی ،پارک و حسابی خوش میگذرونیم. .حرف زدنت همچنان  همون مدلیه،تعریفی نداره،تغییری نکرده! اولین کلمه ای که بعد از مامان و بابا و آب درست گفتی ،کلمه《آبی و بعدش هم پتو،البته گاهی اوقات میگی بــــتو،بَ تو.bato.بعد دایی》 .به آبنبات میگی《لوع! 》.سلام《یَح، yeah  》به امیر میگی《اَمَرْ،amar》. گاهی اوقات که بهت میگم آروم باش یا ساکت، بدتر جیغ میزنی!.. .روزی چندین بار میگی《آبه.abah》 برات آب میارم و فقط یه ذره میخوری و دوباره چند دقیقه دیگه،تکرار میکنی آبه.و تمام روز درحال تردد درفاصله آشپزخونه و جای جای خونه هست...
21 آذر 1393

عکس پاییزی...

یه روز خوب... .پر از جنب و جوش... . . .عشق پیشی من!. .ببین چقدر ازم دور شدی، یه پیشی دیدی و کلی دنبالش دویدی.فدای صدای خنده هات.فدای اون لحظه های خوشحالی..... .آخر سر هم به زور بردمت خونه.هیچ رقمه راضی نمیشدی بریم خونه دلت میخواست فقط بپری و از اینور بری اونور.برای اینکه بتونم بگیرمت منم دنبالت دویدم.گرفتمت اما بازم مثل ماهی سر میخوردی و جیغ وخنده و باز درمیرفتی.... . . این همون کلاهیه که من برات بافته بودم.اماااااا.نتونستم شالشو ببافم، مامان پری شالشو بافت اونم با قلاب،از اونجایی که طرح بافت قلاب و میل باهم متفاوته مادر بزرگ گرامت هنر دست مامانتو نابود کردو از دوباره با قلاب کلاهشو بافت.فقط کشباف دورش سهم من شد.انص...
21 آذر 1393