امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

امیر حسین کوچولو نفس ما

پیشی 《1》

.نفسم،هستی من،کوچولوی شیرینم، .چقدر لذت داره قدم زدن با تو توی هوای خوش پاییزی.اکثر روزهایی که هوا خوب باشه دوتایی میریم پیاده روی ،پارک و حسابی خوش میگذرونیم. .حرف زدنت همچنان  همون مدلیه،تعریفی نداره،تغییری نکرده! اولین کلمه ای که بعد از مامان و بابا و آب درست گفتی ،کلمه《آبی و بعدش هم پتو،البته گاهی اوقات میگی بــــتو،بَ تو.bato.بعد دایی》 .به آبنبات میگی《لوع! 》.سلام《یَح، yeah  》به امیر میگی《اَمَرْ،amar》. گاهی اوقات که بهت میگم آروم باش یا ساکت، بدتر جیغ میزنی!.. .روزی چندین بار میگی《آبه.abah》 برات آب میارم و فقط یه ذره میخوری و دوباره چند دقیقه دیگه،تکرار میکنی آبه.و تمام روز درحال تردد درفاصله آشپزخونه و جای جای خونه هست...
21 آذر 1393

عکس پاییزی...

یه روز خوب... .پر از جنب و جوش... . . .عشق پیشی من!. .ببین چقدر ازم دور شدی، یه پیشی دیدی و کلی دنبالش دویدی.فدای صدای خنده هات.فدای اون لحظه های خوشحالی..... .آخر سر هم به زور بردمت خونه.هیچ رقمه راضی نمیشدی بریم خونه دلت میخواست فقط بپری و از اینور بری اونور.برای اینکه بتونم بگیرمت منم دنبالت دویدم.گرفتمت اما بازم مثل ماهی سر میخوردی و جیغ وخنده و باز درمیرفتی.... . . این همون کلاهیه که من برات بافته بودم.اماااااا.نتونستم شالشو ببافم، مامان پری شالشو بافت اونم با قلاب،از اونجایی که طرح بافت قلاب و میل باهم متفاوته مادر بزرگ گرامت هنر دست مامانتو نابود کردو از دوباره با قلاب کلاهشو بافت.فقط کشباف دورش سهم من شد.انص...
21 آذر 1393

پاییز.....

سلام ،صبح پاییزیتون بخیررررررررر. .سلام دردونه ی مادر.خوبی عشق خردسالِ من ؟... .منم خوبم،هنوز عاشقم!  عاشق فصل های آسمون ابری! ..... ...عاشق فصل های با هوای دو نفره!..... ...پاییزو زمستونو خیلی زیاد دوست دارم،البته زمستونو بیشتر.... چقدر لذت داره دیدن  هوای ابری و بارون نم نم و گاهی هم رگباری..... .سیر نمی شم  از دیدن برخورد قطره های بارون، توی چاله های پر آبِ کوچیک وسط خیابون ،.... .سیر نمیشم از دیدن تو، توی لباسهای زمستونیت،شالو،  کلاهو،دست کش و...... .سیر نمیشم از دیدنِ، عابرای کوچولویِ مماغ قرمزِ یخ زده.... .سیر نمیشم از دیدن ِ، شیشه های بارون زده.... . ... فدات بشم که کارهامونو ک...
12 آبان 1393
1868 10 83 ادامه مطلب

هام تور!گی تور!

سلام وروجک شیرینم.فدای قد و قامت کوچیکت.... .قربون این همه مهربونیت!.هر وقت چیزی بخوای بخوری به همه ی افرادی که پیشت هستن تعارف میکنی و یه جوایی به زور میذاری دهنشون و موجبات قربون صدقه رفتنو فراهم میکنی... .هر وقت خوراکی رو ببینی که نخوایم توی اون لحظه بخوری بهت میگیم داغه! تا بی خیال خوردنش بشی ... .عاشق خوردن شیر کاکائو و کیک هستی،مدام میگی اییر تاتائو.به کیک هم میگی 《دید دید،یا دیدی》منم مدام برات کیک درست میکنم عزیز دلم. .بعد از دیدن فیلم مدرسه موشها،که به پیشی میگفتن 《اسمشو نبر!》  ما هم به بستنی میگیم 《اسمشو نبر》.کافیه اسم بستنی از دهنمون بیرون بیاد یه سر و صداهای گوش خراشی تولید میکنی و مدام در فریزر رو باز میکنی و تقاضای ...
3 آبان 1393

هنر هفتم !...روزمرگی ها،《24 و 25 ماهگی》

سلام دردونه ی مادر.. .سلام دوستهای ماهــــــم.امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشید... .نفس مامان، با ور نکردنیه این همه تغییر! دو سالگی رو که پشت سر گذاشتی، از رفتارها و برخورد هات معلومه که حسابی آقا شدی. البته بعضی اوقات تبدیل میشی به یک آقای جیغ جیغو!!!.... ..《با اینکه میدونی کار خوبی نیست و گلوت درد میگیره اما با هیجان جیغ میزنی.منم کاری بهت ندارم.میذارم راحت جیغ بزنی!گاهی اوقات منم همراهیت میکنم و بعدش بپر بپر و یه شعر هیجانی میخونیمو شما هم آهنگین و فقط با صداهایی که از خودت در میاری همنوایی میکنی و دست میزنیمو به همین راحتی جیغ زدنو فراموش میکنی.!...... .عاشق این عکس العملت هستم! گاهی اوقات من یا بابا صدات میکنیم و مثلا میخوایم...
27 مهر 1393