هام تور!گی تور!
سلام وروجک شیرینم.فدای قد و قامت کوچیکت....
.قربون این همه مهربونیت!.هر وقت چیزی بخوای بخوری به همه ی افرادی که پیشت هستن تعارف میکنی و یه جوایی به زور میذاری دهنشون و موجبات قربون صدقه رفتنو فراهم میکنی...
.هر وقت خوراکی رو ببینی که نخوایم توی اون لحظه بخوری بهت میگیم داغه! تا بی خیال خوردنش بشی ...
.عاشق خوردن شیر کاکائو و کیک هستی،مدام میگی اییر تاتائو.به کیک هم میگی 《دید دید،یا دیدی》منم مدام برات کیک درست میکنم عزیز دلم.
.بعد از دیدن فیلم مدرسه موشها،که به پیشی میگفتن 《اسمشو نبر!》 ما هم به بستنی میگیم 《اسمشو نبر》.کافیه اسم بستنی از دهنمون بیرون بیاد یه سر و صداهای گوش خراشی تولید میکنی و مدام در فریزر رو باز میکنی و تقاضای بستنی داری. توی لیست خریدمون اسمشو نبر جای ویژه ای داره،هم اول لیسته،هم درشت نوشته میشه،هم پر رنگ، تا الویتش بیشتر نمایان بشه. و دقیقا هم اسمشو مینویسیم اسمشو نبر!. خلاصه که جز خرید های ضروری شده.....
.امان از وقتی که بخوام از لاک.رژ.عطر.کرم و کلا این قبیل چیزها استفاده کنم. فوری میای پیشمو باید حتما برات بزنم.وقتی میریم بیرون دوتامون بوی یه عطرو میدیم لاک ناخن هامون یه رنگه《البته از هر دستت یه ناخن رو لاک میزنم 》رژ.ای خدا وقتی رژ میزنم لبهاتو غنچه میکنی و با دهن بسته صدا درمیاری که آهای منم هستم،رژ بزن بی زحمت.منم یه کوچولو میزنم روی لبت.تازه با همون لبهای غنچه میری پیش بابا و بازم صدا درمیاری که ببین منم رژ دارم.الهی فدات بشم .
.و اما 《هامتور و گی تور》.هر روز تا چشمهاتو باز میکنی میگی《بیم هام تور》یعنی بریم موتور سواری.
به کلید موتور هم میگی 《گی تور》.کلا ریموت رو دیگه از جا کلیدی برداشتیم الان دیگه کمتر سراغشو میگیری.تا ریموت رو میدیدی انگار استارتت میزدن مدام پشت سر هم تکرار میکردی《گی تور،هام تور》پای راستت رو هم محکم میکوبیدی زمین.(پدال موتورت زیر پای راستته).دستهاتم که انگار واقعا موتور پیشته، روی هوا نگه میداری.شبها که بابا میخواد بره برای خرید از سوپر.منو شما هم اکثرا باهاش میریم و شما موتور سوارو ما هم قدم زنون.گاهی اوقات شیطنتت گل میکنه و دیگه گاز نمیدی، هرچی هم بهت میگیم بیا، نمیای، فقط میخندی.ما هم دست همدیگه رو میگیریمو باهات بای بای میکنیم و میریم! شما هم هول میشی جیغ میزنی و زود گاز میدی میای پیشمون...
.
.
...
عاشق برنامه خندوانه ایی!کاش یکم به سی دی ها و برنامه هایی که به سنت میخوره علاقه نشون میدادی.مدام یا میگی بوم بوم.یا هه هه..سه بار طول روز میبینیش.صبح ساعت 11.عصر ساعت 5 .شب ساعت 11....توی گوشیمم فیلم هیجانت و همراهیت با آهنگ هست.جهت ساعاتی که پخش نمیشه تا بازم فیض ببری《اون گلها که تو عکسه تزیینات خونمون نیستا اسباب بازی شماست،همه گلاش پرپره خواستم بندازمش دور دیدم باهاش خوشی گفتم فعلا باهاش بازی کنی تا بعد.از ساقه گلها مثل عصا استفاده میکنی.موندم این چیزا رو از کجا یاد میگیری》...
.
.
.این جا هم برات کیک درست کرده بودمو گذاشته بودم روی توری تا خنک بشه.اما انقدر تکرار کردی 《دیدی》گذاشتمت کنارش و گفتم نگاه کن داغه باید خنک بشه.اما انقدر بهونه گرفتی که بابا گفت همینطوری بهش بده بچه هلاک شد،واومد کیکو برش بزنه،اما شما وروجک منتظر نموندی و تند تند ناخنک میزدی به کیک. قسمتهایی رو که با دستهات خوردی روی کیک مشخصه.
..کیک سیب و دارچین....
.
.
.بازی با حباب ساز....دستتو اوردی جلو دوربین که عکس نگیرم.
.