پیشی《2》
..دردانه مادر.عزیز مادر. وروجک شیرینم،هستی من. هدیه بی نظیر خدا. شاهکار خلقت. .هرچه در وصفَت بگم کم است جان مادر.... .این روزها، لحظه های مسالمت آمیز و خوبی رو سپری میکنیم و مثل سابق برای هر چیز کوچیکی بهونه نمیگیری.... .همچنان وقتی توی جمع غریبه ها قرار میگیریم ،با همون جمله همیشگیه 《چه دختر نازی 》مواجه میشیم!!! یه خانم محترمی توی پارک بهم گفت چرا دخترتو سرتا پا آبی پوشوندی مثل پسرا! !!! منم خندیدم گفتم.پسررررررررررِ...... .چند روز بعد از اون ماجرای پیشی و استخوان، برای پیشی مذکور سوسیس خریدیم و رفتیم پارک تا پیداش کنیم و بهش سوسیس بدیم. .اما هرچی گشتیم پیشی رو نیافتیم. ... .. .اینجا بهت گفتم بخند.لبخند زدی.گفتم بیشتر...