امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

امیر حسین کوچولو نفس ما

پیشی《2》

..دردانه مادر.عزیز مادر. وروجک شیرینم،هستی من. هدیه بی نظیر خدا. شاهکار خلقت. .هرچه در وصفَت بگم کم است جان مادر.... .این روزها، لحظه های مسالمت آمیز و خوبی رو سپری میکنیم و مثل سابق برای هر چیز کوچیکی بهونه نمیگیری.... .همچنان وقتی توی جمع غریبه ها قرار میگیریم ،با همون جمله همیشگیه 《چه دختر نازی 》مواجه میشیم!!! یه خانم محترمی توی پارک بهم گفت چرا دخترتو سرتا پا آبی پوشوندی مثل پسرا! !!! منم خندیدم گفتم.پسررررررررررِ...... .چند روز بعد از اون ماجرای پیشی و استخوان، برای پیشی مذکور سوسیس خریدیم و رفتیم پارک تا پیداش کنیم و بهش سوسیس بدیم. .اما هرچی گشتیم پیشی رو نیافتیم. ... .. .اینجا بهت گفتم بخند.لبخند زدی.گفتم بیشتر...
21 آذر 1393

پیشی 《1》

.نفسم،هستی من،کوچولوی شیرینم، .چقدر لذت داره قدم زدن با تو توی هوای خوش پاییزی.اکثر روزهایی که هوا خوب باشه دوتایی میریم پیاده روی ،پارک و حسابی خوش میگذرونیم. .حرف زدنت همچنان  همون مدلیه،تعریفی نداره،تغییری نکرده! اولین کلمه ای که بعد از مامان و بابا و آب درست گفتی ،کلمه《آبی و بعدش هم پتو،البته گاهی اوقات میگی بــــتو،بَ تو.bato.بعد دایی》 .به آبنبات میگی《لوع! 》.سلام《یَح، yeah  》به امیر میگی《اَمَرْ،amar》. گاهی اوقات که بهت میگم آروم باش یا ساکت، بدتر جیغ میزنی!.. .روزی چندین بار میگی《آبه.abah》 برات آب میارم و فقط یه ذره میخوری و دوباره چند دقیقه دیگه،تکرار میکنی آبه.و تمام روز درحال تردد درفاصله آشپزخونه و جای جای خونه هست...
21 آذر 1393

عکس پاییزی...

یه روز خوب... .پر از جنب و جوش... . . .عشق پیشی من!. .ببین چقدر ازم دور شدی، یه پیشی دیدی و کلی دنبالش دویدی.فدای صدای خنده هات.فدای اون لحظه های خوشحالی..... .آخر سر هم به زور بردمت خونه.هیچ رقمه راضی نمیشدی بریم خونه دلت میخواست فقط بپری و از اینور بری اونور.برای اینکه بتونم بگیرمت منم دنبالت دویدم.گرفتمت اما بازم مثل ماهی سر میخوردی و جیغ وخنده و باز درمیرفتی.... . . این همون کلاهیه که من برات بافته بودم.اماااااا.نتونستم شالشو ببافم، مامان پری شالشو بافت اونم با قلاب،از اونجایی که طرح بافت قلاب و میل باهم متفاوته مادر بزرگ گرامت هنر دست مامانتو نابود کردو از دوباره با قلاب کلاهشو بافت.فقط کشباف دورش سهم من شد.انص...
21 آذر 1393

پاییز.....

سلام ،صبح پاییزیتون بخیررررررررر. .سلام دردونه ی مادر.خوبی عشق خردسالِ من ؟... .منم خوبم،هنوز عاشقم!  عاشق فصل های آسمون ابری! ..... ...عاشق فصل های با هوای دو نفره!..... ...پاییزو زمستونو خیلی زیاد دوست دارم،البته زمستونو بیشتر.... چقدر لذت داره دیدن  هوای ابری و بارون نم نم و گاهی هم رگباری..... .سیر نمی شم  از دیدن برخورد قطره های بارون، توی چاله های پر آبِ کوچیک وسط خیابون ،.... .سیر نمیشم از دیدن تو، توی لباسهای زمستونیت،شالو،  کلاهو،دست کش و...... .سیر نمیشم از دیدنِ، عابرای کوچولویِ مماغ قرمزِ یخ زده.... .سیر نمیشم از دیدن ِ، شیشه های بارون زده.... . ... فدات بشم که کارهامونو ک...
12 آبان 1393
1869 10 83 ادامه مطلب