امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

امیر حسین کوچولو نفس ما

چهار شنبه سوری،بای بای۹۳ !

.چهار شنبه سوری امسال هم به خوبی و خوشی گذشت و خیلی برات جالب بود ،هنر نمایی  ابزار الات  پر نور اون شب. خیلی با هیجان اطراف رو نگاه میکردی و صد البته تعجب! عکس پایین، یکی از همسایه های محترم در حال اتیش زدن یک عدد دررررر!!!!!   . .اول یکم توی تراس نظاره گر هم محله ایی ها بودیم و بعد هم رفتیم بالای پشت بوم جهت دور بودن شما از صدای ترقه ها و غیره. تا اونجا راحت منور روشن کنیم و بالن های ارزومونو بفرستیم هوا.... . .بالن های ما، که دوتاش بابت دو ارزوی بزرگ ما بودو اولی انقدر زود رفت بالا که کلی هیجانزده شدم! .دومی و سومی پاره بودن دومی سوخت و سومی هم با وجود پارگی که داشت بالا رفت، . .اینم بالن دومی که ...
7 فروردين 1394

بازی...

.خیلی دوست دارم رنگها رو یاد بگیری، اما دریغغغغغغ. این بار با رنگ غذا گفتم شاید رنگها رو یاد بگیری. ولی بیشتر دوست داشتی اب لیوانها رو خالی کنی. منم هرچی رنگها رو بهت معرفی کردم و غیره... کلا بی فایده بود. .گذاشتم تا جایی که بشه حسابی اب لیوانها رو خالی کنی و بازی کنی. . . . ..خمیر بازی رو روی ناخن هات فشار میدادی و میگفتی لاک! من فدات عشق لاک من. بعد هم دستهاتو به من نشون میدادی، . .اینم مدل کتاب خوندن عشقم. . .اینم اولین باره که کتابتو پاره کردی ! شب بود مدام میگفتی بو یعنی بخون ولی من یکم کار داشتم و گفتم صبر کن چند دقیقه دیگه ،که دیدم کتابتو پاره کردی!!!!  . . ...
5 فروردين 1394

جشن سال نو!

.از وقتی به دنیا اومدی اصلا ماه اسفند  رو دوست ندارم.مخصوصا شب عیدشو. .اولین اسفند عمرت ۶ ماهه بودی و هنوز گریه ها و کولیک ادامه داشت و ۲۹ اسفند به اوج خودش رسید و از ۵ عصر تا ۱۱ شب جیغ میزدی همراه با گریه های وحشتناااااک و هیچ رقمه ساکت نمیشدی و اخر شب هم مویرگ چشمت پاره شد از گریه و چشمت خیلی قرمز شد. .دومین اسفند هم شب چهار شنبه سوری دستت در رفت و جیغ و گریه هایی که قطع نمیشد و شب عید یه بالا اوردن وحشتناک که کلی بیچارم کرد... .امسال هم با تمام مراقبت ها توی کل پاییز و زمستون که مواظب بودم مریض نشی.آخر اسفند پیروز میدون بود و یه ویروس مهمون جسم نحیفت شد و تب و بیرونروی وزن کمت رو بیشتر کم کردو تنفر منو از اسفند بیشتر ! .اسمتو...
26 اسفند 1393

ولنتاین ۹۳

  ... فروغی چه زیبا می گفت : اگر یاد کسی هستیم این هنر اوست نه هنر ما.....!  چقدر زیباست کسی را دوست بداریم نه برای نیاز  نه از روی اجبار  ونه از روی تنهایی  فقط برای اینکه  ارزشش را دارد  .. . . چند روز قبل از ولنتاین این میز رو برای بابا چیدیم و سورپرایزش کردیم و کلی خوش گذشت... ..اینجا بهت گفتم دست نزن،بذار عکس بگیرم بعد بخور،شما هم دست به سینه شدی عسلم.. .   . . . .درختچه شکلاتی... . .کیک سورپرایز، با پولهای رول شده زیر هر طبقه! که حسابی بابا رو غافلگیر کرد،چاقو رو دادم بهش که کیک رو برش بزنه اما هرکاری کرد چاقو توی کیک نرفت،گفت چی پختی راحیل اینکه س...
24 اسفند 1393