امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

امیر حسین کوچولو نفس ما

جشن سال نو!

1393/12/26 15:42
نویسنده : مامان
1,057 بازدید
اشتراک گذاری

.از وقتی به دنیا اومدی اصلا ماه اسفند  رو دوست ندارم.مخصوصا شب عیدشو.

.اولین اسفند عمرت ۶ ماهه بودی و هنوز گریه ها و کولیک ادامه داشت و ۲۹ اسفند به اوج خودش رسید و از ۵ عصر تا ۱۱ شب جیغ میزدی همراه با گریه های وحشتناااااک و هیچ رقمه ساکت نمیشدی و اخر شب هم مویرگ چشمت پاره شد از گریه و چشمت خیلی قرمز شد.

.دومین اسفند هم شب چهار شنبه سوری دستت در رفت و جیغ و گریه هایی که قطع نمیشد و شب عید یه بالا اوردن وحشتناک که کلی بیچارم کرد...

.امسال هم با تمام مراقبت ها توی کل پاییز و زمستون که مواظب بودم مریض نشی.آخر اسفند پیروز میدون بود و یه ویروس مهمون جسم نحیفت شد و تب و بیرونروی وزن کمت رو بیشتر کم کردو تنفر منو از اسفند بیشتر !

.اسمتو برای جشن سال نو سرای محله نوشته بودم و بعدش مریض شدی،اما تا روز موعود جشن حالت بهتر شده بود،بابا میگفت نبرمت شاید دوباره مریض بشی.از صبح هم داشت بارون میومد و بعدشم برف.خدا رو شکر تا ساعت یک برف خیلی خیلی کم شده بود ما هم لباس پوشیدیم و قدم زنون رفتیم.دونه های برف دیگه شبیه برفک شده بود و لذت بردیم از چند دقیقه اندکِ قدم زدن توی اون هوای خوب....

.خدا رو شکر جشن خوب بود ولی اصلا نمیرفتی عکس بگیری و فقط رژه میرفتی.اما باز خوشحالم سرگرم شدی. کلی هم چیزای خوشمزه و خوشگل بهتون دادن.

.kdkdjks

..kejekkeidjdisomemkekeodjjdkdke

.ksjejkwjdnjdsk

..اینم حاجی فیروز و عمو نوروز، و پایان جشن و بپر بپر بچه ها...

.منینیممژمنژمیکیمیننیمی

.اینم جایزه ها و کادوی گل پسرم.

.مینینمیممیمنیمیمینیمیکهثنثنمثنیننییممی

.پسر بی حال و مریضم،که فقط به عشق سویچ یکمی غذا میخورد. حتی موقع خواب هم نمیتونستم از دستت درش بیارم چون بیدار میشدی و محکم میگرفتیش..

.ننبیمی

خدایا شکرت برای نعمت بزرگی که به ما عطا کردی،همیشه در پناه خودت حفظش کن...

پسندها (2)

نظرات (3)

زهره مامانی فاطمه
9 فروردین 94 9:58
عیدت مبارک ایشااله که تو سال جدید اصلا مریض نشه امیرحسین کوچولو
مامان
پاسخ
عید شما هم مبارک عزیزم. ان شاالله هیچ بچه ایی مریض نشه
مامان
10 فروردین 94 8:23
سال نو مبارک گل پسر کوچولومامانی امیر رضا ما هم تا 3.5 سالگی عاشق کلید بود الانم که5.5 سالشه بعضی وقتا هوس میکنه و با کلید ماشین بابایش بازی تخیلی رانندگی میکنهدقیقا درکت میکنم چی میکشی از عشق به کلید
مامان
پاسخ
سال نو شما هم مبارک عزیزم.عجب پس این داستان سر دراز دارد. ببینیم امیر ما تا کی عشق کلیده. وای کاهی اوقات که توی تخیلاتش یه جا نشسته و صدای گاز دادن ماشین رو در میاره اونم توی یه محیط تقریبا رسمی.یعنی اب میشیم از خجالت.اخه این چه صداییه بچه.هام هاااااااامممممم.صدای گاز وسیله نقلیه مذکور. خخخخخخ
فریده
15 فروردین 94 9:47
آخه نازی ، چه دوره سختی رو گذروندی ، بی زبون حسابی زیر چشمش سیاه و کبود شده . خدا رو شکر جشن حسابی بهتون خوش گذشته .
مامان
پاسخ
بله خیلی سخت بود فریده جونم. جای شما خالی حسابی خوش گذشت.