نمایشگاه کتاب+باغ وحش پارک ارم+رنگ انگشتی《20ماهگی》
همه دنیای من ،نفس من،وجودم خوبی گلم؟....
وروجک مامان حسابی شیطون شدی و روز به روز شیرین تر میشی،و از همه مهمتررررر.دلم ضعف میره برای راه رفتن بامزه ت.وقتی توی پارک راه میری و خوشحالی،سیستم راه رفتنت خیلی فرق میکنه ....
.جیگرمامان هرچی بزرگتر میشی کنترل کردنت خیلی سخت تر میشه،درکابینتها رو باز میکنی و هرچی توشونه پرت میکنی،دیروز هم انقدر با قاشق محکم کوبیدی به ظرف تا بلاخره شکوندیش! بعد هم با تعجب نگاهش میکردی و میخندیدی!....
.روزی هزار بار دستمو میکشی و میگی 《بیم》یعنی بریم!....دستمو میگیری و میبری تو آشپزخونه و بهم میفهمونی بهت آب بدم.بعدش هم لیوان آبو ازم میگیری و یخورده میخوری و بقیشو میریزی رو فرش!.......کلا روزگاری داریم باهات....
.چند روز پیش رفتیم نمایشگاه کتاب《27》،خیلی خلوت بود! برات چندتا کتاب و پازل دو تیکه خریدم،کتابو که دوست داری پاره کنی! اما پازلو دوست داری و با کمک هم میچینیم،چقدرم سخته پازل دو تیکه که من کمکت میکنم.خخخخخخخ...خسته نشی مادررررر!!!....
.93/2/20 جمعه، امروز رفتیم باغ وحش پارک ارم ،خییییلی شلوغ بود! حیونهای جالبی داشت اما محیط دلچسب و تمیزی نبود!.بیچاره حیونها !.....
.از حرف زدنت بگم که تقریبا هر چیزی که میگیم،اگه حوصله داشته باشی تکرار میکنی،البته فقط یکی دو کلمه اولشو!...به پیشی میگی《پی》فدات بشم که توی باغ وحش بهت گفتم نگاه کن به این میگن فیل، شما هم زود گفتی 《بیل》.....
.نفس مامان یه روز که داشتم لباسهاتو عوض میکردم که ببرمت پارک ، با گریه بلند شدی رفتی یکی از لباسهای منو از توی کشو درآوردی و اومدی پیشمو با همون چشمهای خیست بهم میفهموندی که منم بپوشم! جونم فدات که فکر کردی من نمیام !!! اما مادر لباسو اشتباه آوردی ها خخخخخخ.....بقیه ادامه مطلب.
.
نمایشگاه کتاب《قسمت نشر کودک》که خیلی هم خلوت بوووود.یکی از فروشنده ها این تاج مقوایی رو روی سرت گذاشت اما اصلا دوستش نداشتی...
.
.اینم عکسهای باغ وحش...به این خرسه همش میگفتی《بی》یعنی بیا! دستتم سمتش میگرفتی و مدام 《بی》《بی》 میگفتی،چیز دیگه ای لازم نداری مادرررر
!8
یه لونا پارک بود وسط باغ وحش برای وروجکهای هم سن شما....شما هم سوار این اژدها شدی و خییییییییلی زیاد استقبال کردی و خندیدی ،جالب بود که با جیغ و گریه از اون محیط اومدی بیرون ،فدات بشم که برای اولین بار بهونه گیریت رو برای استفاده از وسیله های بازی دیدیم.!!!.......
.
ادامه باغ وحش گردی...این فیل بیچاره کلی خرطومش کش اومد! اما بازم نتونست این سیبی رو که براش انداخته بودن بخوره.....طفلک خیلی اذیت شد....هرچی هم میگفتن به حیوانها غذا ندید مردم از رو نمیرفتن.به شتر بد بخت چیپس و پفک میدادن!....ولی کلا حیونها خیلی گرسنه بودن و بی حال!فقط شیرها سرحال بودنو با همدیگه درگیر بودن که خیلی بامزه بووود........
.
فدات بشم نفس مامان....اولین زمین خوردن رو تجربه کردی《و زانوی سمت چپت بد جوری خراش برداشت》.توی پارک افتادی....
.
بار دوم 4 روز بعدش که برده بودمت بالای پشت بوم قدم بزنیم.از بس اذیتم کرده بودی! اونجا خوردی زمین و زخم پات، دوباره تازه شد.و خیلی ازش خون اومد......
.
.بار سوم تقریبا 5 روز بعدش توی باغ وحش دوباره خردی زمین و باااز هم همون زخم تازه شد و دلمون برات ریش شد.....شاید فعلا با شلوار ببرمت بیرون تا دیگه پات صدمه نبینه عشقم.....
.
و اما رنگ انگشتی خوراکیه مامان ساز......ماست و پودر ژله های رنگی و کثیف کاری شما که آخرش به گریه ت ختم شد ! چون کثیف شده بودی خوشت نمیومد.....
.—
الهی فدات شم همه هستی من.بعد از بازی هم یه حمام حسابی با آب بازی فراون، حسابی کیف کردی عشقم....
برای رنگ انگشتی خوراکی ایده های زیادی هست.مثل سس کچاب برای رنگ قرمز- اسفناج یا هر سبزی سبز رنگی بخار پز شده و میکس با کمی ماست برای رنگ سبز.-هویج پخته و میکس شده با ماست برای رنگ نارنجی -آب لبو با ماست برای رنگ قرمز، و....