چقدر خوبه که هستیییییییییی.شکر
سلام عزیز دلم،پیشی نازم،دیشب که ماشین لباسشویی روشن بود و 10 دقیقه مونده بود تا کارش تموم بشه،تند تند دکمه هاشو زدی تا خاموش شد.زود اومدم سمتت و بلند گفتم امیرحسین این چه کاری بود؟فدات بشم ترسیدی و مدام دنبالم می اومدی و از لای پام رد میشدی،منم که داشتم غذا درست میکردم مدام اینور اونور میرفتم،شما هم ولکن ماجرا نبودی،کلی کالری سوزوندی فدات بشم ،بعد بغلت کردم و یک دستی غذا درست کردم.......
چند وقت پیش موقع آب خوردن با لیوان،آب پرید تو گلوت.از اون روز تا حالا دیگه آب نخوردیو آب بدنت از آب موجود توی شیر و سرلاک و سوپ تامین میشه.خیلی نگرانتم فرشته کوچولو.....
تا حالا ندیده بودم برای هیچکدوم از چیزهایی که داری ذوق کنی و جیغ بزنی.ولی انگار قضیه در مورد تابت خیلی فرق میکنه.چندروز پیش بابایی رضا برات تاب خرید و وقتی داشت قطعه هاشو به هم وصل میکرد از سروکولش بالا میرفتی، انقدر تو دست و پای بابایی بودی که داشت کلافه میشد، چند بار هم جیغ زدی و موهاشو کشیدی و مدام دورش میچرخیدی،《وقتی از یه چیزی خوشت بیاد مدام دورش میچرخی،مثل وقتهایی که از تلویزیون صدای آهنگ بشنوی البته بیشتر تبلیغ مروا خیلی سریع میری سمت میز تلوزیون و لبه شومیگیری و از این طرف به اون طرف،قربونت بشم》.وقتی تابت وصل شد حسابی براش دستو پا زدی و ذوق کردی.بعد از اینکه سوارش شدی قیافت دیدنی بود،یه احساس رضایت جالبی داشتی.《وقتی بابا تابت میداد و باهات بازی میکرد یه قهقه هایی میزدی که کلی باعث شادی ما شد.به قول بابا رضا:این خنده هات به تمام دنیا می ارزه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه .....》........
چند روز پیش ذرت مکزیکی رو هم تست کردی و به شدت خوشت اومد.انقدر زیاد که تا خونه قاشقش رو محکم گرفته بودی،وقتی تمام شد،لیوانشو نشونت دادم گفتم تمام شد ،لیوانشم ازم گرفتی و گاز زدی.......
. از وقتی تاب به خونمون اومده همش تو هپروتی نفسم،آخه همش برای تاب دستو پا میزنی که بشینی توش و بعد از 5 تا 10 دقیقه تاب خوردن خوابت میبره.اینم عکس شما جیگر طلا و یه خواب ناز توی تاب. همه هستی منی. فرشته ی من.