چهارمین سفر هوایی 《1》(هشتمین سفر،کیش)13 ماهگی
سلام عشق مامان خوبی جیگرم؟فدات شم که مدام میای دنبالم و ماما ماما میگی دلم میخواد قورتت بدم هر کلمه ای هم که بگم فوری تکرار میکنی از شهریور مدام میگفتی 《أیییی》من فکر میکردم داری میگی دایی یا علی ولی بازم توجیح نمیشدم چون نه دایی میشنیدی نه علی! فدات بشم که بلاخره بعد از دوماه کشفت کردم،چه مامان خرسندی داری نه؟خیلی زحمت کشیدم بعد دوماه! میدونی منظورت چی بود؟قربونت بشم که منظورت 《دالی》بود که 《أییی》تلفظ ش میکردی.ماجرای کشف هم اینطور بود که موقع دالی بازی و حال و هوای این روزهای طوطی شدنت تو هم باهام تکرار کردی أییی .البته مامان بهم حق بده که دیر رمز گشاییت کردم.چون شما عادت داری هر حرفی رو هر وقت دوست داشتی بزنی.مثلا وسط بازی کردنت میگفتی به به... به من میگفتی بابا به بابا میگفتی مامان.البته دَدَ رو فقط به موقع و درست میگفتی اونم خود جوش. فدات بشم دوباره رفتیم سفر ساکتو باز نکرده دوباره مسافر شدیم! تا باشه از این مسافرت های بی برنامه و یکدفعه ای،آخ که چه کیفی داره.وقتی از سفر قبلی برگشتیم 2 روز بعدش بابای مهربونت از سرکار که اومد قبل از اینکه کیفشو بگذاره زمین گفت دوست داری بریم یه جایی، منم با خودم گفتم حتما منظورش پارکی خریدی باشه، ،گفتم چرا که نه حتما بریم. خلاصه از تو جیبش یه پاکت در آورد و داد به من، گفتم این چیه و بازش کردم .هورااااا. 3 تا بلیط برای کیش، و اقامت 3 شب و 4 روز در هتل 5 ستاره شایگان. کلی جیغ جیغ کردم که غافلگیرم کرده و کلی تشکر کردم.و 31 مهر عازم کیش و هشتمین سفر شما شدیم. 《 از فرزانه عزیزم مامان آرین مهرخوشجلم در مورد هوای اون اطراف کلی سوال پرسیده بودم که با مهربونی و حوصله زیاد کلی راهنماییم کرد و خیلی ازش ممنونم.》برای شما از خونه سوپ درست کرده بودمو برای هر وعده بسته بندی کردمو فریز کردم تا اونجا گرفتار غذای شما نباشم.اول بسم الله تو فرودگاه خیلی اذیت شدیم.امان از دست این کیش ایر که همیشه داغونه!.اول که حدود 20 دقیقه توی اتوبوس تو باند پرواز بودیم و دیگه صدای همه در اومده بود.علتشم این بود که تازه داشتن توی هواپیما رو مرتب میکردن اونم با خونسردی تمام.خلاصه سوار شدیم و جای فجیعش اینجا بود که دوباره 40 دقیقه تو هواپیما نشستیم! اونم با اون فضای خفه و تهویه هواش که خاموش بود و هرچی مردم به مهماندارها میگفتن بهمون توضیح بدید که چه مشکلی پیش اومده.خیلی سریع رد میشدن،شما هم که حسابی کلافه شده بودی و کلی اذیت شدی.ولی بلاخره رسیدیم کیش و توی فرودگاه با 1 شاخه گل ازمون استقبال شد و با ونی که از طرف هتل اومده بود دنبالمون رفتیم هتل و بعد از پر کردن فرم و تحویل گرفتن اتاق ، اول شام شما رو دادم و بعد رفتیم بیرون و چون دیگه حوصله نداشتم غذاتو گرم کنم.از رستوران هتل برات سوپ گرفتم و چون سوپش رقیق بود و میکس هم نبود، زیاد استقبال نکردی........
شب اول رفتیم کلبه وحشت هتل ارم، و من به خاطر شما نتونستم برم توی کلبه و فقط بابا رفت که بترسه.!! منم با دوربین روشن دم در خروجی منتظرش بودم که از چهره ترسیده اش فیلم بگیرم ولی همش در حال خنده بود و انقدر خندید که اشکش سرازیر شد، رفتیم عکسهایی که ازشون گرفته بودن رو ببینیم که متاسفانه ازشون عکس ننداخته بودن!!!.بعد رفتیم تالار شهر که خیلی شلوغ بود و پژمان جمشیدی مهمانشون بود و طبق معمول که ما از جای شلوغ گریزونیم از موندن اونجا منصرف شدیم و رفتیم اسکله جدید و بعد موتور برقی کرایه کردیم البته من نمیخواستم سوار بشم تجربه موتور سواری نداشتم.خلاصه سوار شدم و کلی جیغ جیغ کردم و به شدت خندیدیم.بابا آغوشی رو بسته بود و شما جلو بودی و وقتی فرمون تکون میخورد کلی میخندیدی.منم که روده بر شده بودم از خنده ، انقدر بابا رو هول کرده بودم از اینکه هواست باشه الان میوفتیم پامون میشکنه《 البته با خنده 》و... که از مسیر سبز بیرون رفتیم《 گفته بودن باید تو مسیر سبز حرکت کنید.》، تا به خودمون اومدیم و یکم از شدت خنده هامون کم شد خودمونو سوار بر موتور وسط یه عالمه ماشین های شاسی بلند و غیره دیدیم.گفتم رضا مسیر سبز کجا رفت؟بابا گفت مسیر سبز سر جاشه ما اومدیم وسط خیابون!!! .وای خدا که از یاد آوریش هم کلی خندم گرفت.خلاصه با موتور شیکمون ! از کنار چندتا پاساژ شیک رد شدیم تا باز رسیدیم به مسیر سبز کیش محترم!!! تمام مدت من داشتم ریسه میرفتم شدید .تو هم گاهی میخندیدی و با با هم سعی میکرد زیاد نخنده و هواسش جمع باشه .خیلی این موتوره باعث خندمون شد. بعد یه مقداری من تنهایی موتور سواری کردم و آب پرتقال و آب هویج بستنی خوردیم و برگشتیم هتل.انقدر بهمون با موتور خوش گذشت که تا اومدیم تهران بابا موتور خرید!!!.....
. روز دوم:از شرکت توریستی که توی هتل بود برای سه روز آینده بلیط های تفریحات مورد نظرمونو تهیه کردیم.همون روز برای صبح بابا رفت غواصی توی دریاااااااا وای که چه جراتی داره باباییت و ماشاالله خدا حفظش کنه، ما تو هتل موندیم و همش منتظر بودم که بابایی زنگ بزنه تا خیالم راحت بشه و حسابی زیر آب و با ماهیا بهش خوش گذشته بود ،وچون عکسهایی که زیر آب ازش گرفته بودن رو اشتباهی پاک کرده بودن ، ازش خواستن تا دوباره فرداش بره غواصی،و بابا دوباره رفت زیر آب و کلی کیف کرد.برای عصر هم تور گشت جزیزه داشتیم که شامل رفتن به《شهر زیر زمینی کاریز ،حریره، درخت سبز،کشتی یونانی، و پدیده شاندیز 》بود.شب هم روی تخت های بیرون هتل کباب و بعد چایی خوردیم....عکسها ادامه مطلب.....
کلبه وحشت، که فقط بابا رفت .از بیرون صدای اره برقی شنیده میشد،من از بیرونشم ترسیده بودم،ولی بابا با خنده از تو کلبه اومد..... اینم گلهایی که باهاشون اومده بودن استقبالمون.چون شما بغل بابایی بودی دو تا گل به بابا دادن.....
اینم سوژه خنده ما.موتور جون.
اینم راهروی هتل....
اتاقمون رو به دریا بود و کلی صبح ها از دیدنش لذت بردیم....
آباژور های کنار تخت رو هم حسابی روشن خاموش کردی.این چند روز اصلا نگذاشتم از تخت بیایی پایین چون به تمیزی موکت کف اتاق اعتماد نداشتم و خودمون هم با کفش تو اتاق بودیم و شما هم که کامل نمیتونستی راه بری و چهار دستو پا میرفتی. ببخشید مامانی که اذیت شدی البته فقط برای سلامتی خودت بود.جا داره که از زحمات بی دریغ خودم جهت کنترل کردنت در محدوده تخت هم تشکر کنم.
محوطه هتل،که بعضی از میزهای کافی شاپ رو بیرون چیده بودن...
.
این جا هم شهر زیر زمینی کاریز که خیلی از هوای خفه و گرمش کلافه شدم و کلا خوشم نیومد و تند تند راهروها رو اومدیم تا به سطح زمین رسیدیم و نفس کشیدیم.اصلا هم به توضیحات لیدر گوش نکردیم و در رفتیم.
اینم درخت سبز.که لیدر مون کلی در موردش حرف های خنده دار زد.کلا لیدرها خیلی شوخ بودن و فضای مکان هایی که میرفتیمو خیلی شاد میکردن،یه درخت بود و اون همه توریست که میخواستن باهاش عکس بگیرن.توی عکسهای ما هم مردم هستن الا خود ما!!!.
غروب آفتاب و کشتی یونانی داغون شده،طفلی غریب افتاده اونجا.!!!
این لنگر بزرگ هم روبروی پدیده شاندیز بود و کلا فروشگاهش همچین هم پدیده نبود! !! دایپرت هم اونجا عوض کردیم.
اینم پارک بازی هتل و کافی شاپ نصف شب!!!
اینم موتوری که بابا خرید و کلاه هاش. بابا زیاد سوارش نمیشه ،فکر کنم فقط واسه خنده گرفته! تفریح بهتر از این پیدا نکردیم!
ادامه دارد....