امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

امیر حسین کوچولو نفس ما

چهارمین سفر هوایی 《1》(هشتمین سفر،کیش)13 ماهگی

1392/7/30 4:48
نویسنده : مامان
1,520 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامان خوبی جیگرم؟فدات شم که مدام میای دنبالم و ماما ماما میگی دلم میخواد قورتت بدم هر کلمه ای هم که بگم فوری تکرار میکنی از شهریور مدام میگفتی 《أیییی》من فکر میکردم داری میگی دایی یا علی ولی بازم توجیح نمیشدم چون نه دایی میشنیدی نه علی! فدات بشم که بلاخره بعد از دوماه کشفت کردم،چه مامان خرسندی داری نه؟خیلی زحمت کشیدم بعد دوماه! میدونی منظورت چی بود؟قربونت بشم که منظورت 《دالی》بود که 《أییی》تلفظ ش میکردی.ماجرای کشف هم اینطور بود که موقع دالی بازی و حال و هوای این روزهای  طوطی شدنت تو هم باهام تکرار کردی أییی .البته مامان بهم حق بده که دیر رمز گشاییت کردم.چون شما عادت داری هر حرفی رو هر وقت دوست داشتی بزنی.مثلا وسط بازی کردنت میگفتی به به... به من میگفتی بابا به بابا میگفتی مامان.البته دَدَ رو فقط به موقع و درست میگفتی اونم خود جوش. فدات بشم دوباره رفتیم سفر ساکتو باز نکرده دوباره مسافر شدیم! تا باشه از این مسافرت های بی برنامه و یکدفعه ای،آخ که چه کیفی داره.وقتی از سفر قبلی برگشتیم 2 روز بعدش بابای مهربونت از سرکار که اومد قبل از اینکه کیفشو بگذاره زمین گفت دوست داری بریم یه جایی، منم با خودم گفتم حتما منظورش پارکی خریدی باشه، ،گفتم چرا که نه حتما بریم. خلاصه از تو جیبش یه پاکت در آورد و داد به من، گفتم این چیه و بازش کردم .هورااااا. 3 تا بلیط برای کیش، و اقامت 3 شب و 4 روز در هتل 5 ستاره شایگان.  کلی جیغ جیغ کردم که غافلگیرم کرده و کلی تشکر کردم.و 31 مهر عازم کیش و هشتمین سفر شما شدیم. 《 از فرزانه عزیزم مامان آرین مهرخوشجلم  در مورد هوای اون اطراف کلی سوال پرسیده بودم که با مهربونی و حوصله زیاد کلی راهنماییم کرد و  خیلی ازش ممنونم.》برای شما از خونه سوپ درست کرده بودمو برای هر وعده بسته بندی کردمو فریز کردم تا اونجا گرفتار غذای شما نباشم.اول بسم الله تو فرودگاه خیلی اذیت شدیم.امان از دست این کیش ایر که همیشه داغونه!.اول که حدود 20 دقیقه توی اتوبوس تو باند پرواز بودیم و دیگه صدای همه در اومده بود.علتشم این بود که تازه داشتن توی هواپیما رو مرتب  میکردن اونم با خونسردی تمام.خلاصه سوار شدیم و جای فجیعش اینجا بود که دوباره 40 دقیقه تو هواپیما نشستیم! اونم با اون فضای خفه و تهویه هواش که خاموش بود و هرچی مردم به مهماندارها میگفتن بهمون توضیح بدید که چه مشکلی پیش اومده.خیلی سریع رد میشدن،شما هم که حسابی کلافه شده بودی و کلی اذیت شدی.ولی بلاخره رسیدیم کیش و توی فرودگاه با 1 شاخه گل ازمون استقبال شد و با ونی که از طرف هتل اومده بود  دنبالمون رفتیم هتل و بعد از پر کردن فرم و تحویل گرفتن اتاق ، اول شام شما رو دادم و بعد رفتیم بیرون و چون دیگه حوصله نداشتم غذاتو گرم کنم.از رستوران هتل برات سوپ گرفتم و چون سوپش رقیق بود و میکس هم نبود، زیاد استقبال نکردی........

شب اول رفتیم کلبه وحشت هتل ارم، و من به خاطر شما نتونستم برم توی کلبه و فقط بابا رفت که بترسه.!! منم با دوربین روشن دم در خروجی منتظرش بودم که از چهره ترسیده اش فیلم بگیرم ولی همش در حال خنده بود و انقدر خندید که اشکش سرازیر شد، رفتیم عکسهایی که ازشون گرفته بودن رو ببینیم که متاسفانه ازشون عکس ننداخته بودن!!!.بعد رفتیم تالار شهر که خیلی شلوغ بود و پژمان جمشیدی مهمانشون بود و طبق معمول که ما از جای شلوغ گریزونیم از موندن اونجا منصرف شدیم و رفتیم اسکله جدید و بعد موتور برقی  کرایه کردیم البته من نمیخواستم سوار بشم تجربه موتور سواری نداشتم.خلاصه سوار شدم و کلی جیغ جیغ کردم و به شدت خندیدیم.بابا آغوشی رو بسته بود و شما جلو بودی و وقتی فرمون تکون میخورد کلی میخندیدی.منم که روده بر شده بودم از خنده ، انقدر بابا رو هول کرده بودم از اینکه هواست باشه الان میوفتیم پامون میشکنه《 البته با خنده 》و... که از مسیر سبز بیرون رفتیم《  گفته بودن باید تو مسیر سبز حرکت کنید.》،  تا به خودمون اومدیم و یکم از شدت خنده هامون کم شد خودمونو  سوار بر موتور وسط یه عالمه ماشین های شاسی بلند و غیره دیدیم.گفتم رضا مسیر سبز کجا رفت؟بابا گفت مسیر سبز سر جاشه ما اومدیم وسط خیابون!!! .وای خدا که از یاد آوریش هم کلی خندم گرفت.خلاصه با موتور شیکمون ! از کنار چندتا پاساژ شیک رد شدیم تا باز رسیدیم به مسیر سبز کیش محترم!!! تمام مدت من داشتم ریسه میرفتم شدید .تو هم گاهی میخندیدی و با با هم سعی میکرد زیاد نخنده و هواسش جمع باشه .خیلی این موتوره  باعث خندمون شد. بعد یه مقداری من تنهایی موتور سواری کردم و آب پرتقال و آب هویج بستنی خوردیم و برگشتیم هتل.انقدر بهمون با موتور خوش گذشت که تا اومدیم تهران بابا موتور خرید!!!.....

. روز دوم:از شرکت توریستی که توی هتل بود برای سه روز آینده بلیط های تفریحات مورد نظرمونو تهیه کردیم.همون روز برای صبح بابا رفت غواصی توی دریاااااااا وای که چه جراتی داره باباییت و ماشاالله خدا حفظش کنه، ما تو هتل موندیم و همش منتظر بودم که بابایی زنگ بزنه تا خیالم راحت بشه  و حسابی زیر آب و با ماهیا بهش خوش گذشته بود ،وچون عکسهایی که زیر آب ازش گرفته بودن رو اشتباهی پاک کرده بودن ، ازش خواستن تا دوباره فرداش بره غواصی،و بابا دوباره رفت زیر آب و کلی کیف کرد.برای عصر هم تور گشت جزیزه داشتیم که شامل رفتن به《شهر زیر زمینی کاریز  ،حریره، درخت سبز،کشتی یونانی، و پدیده شاندیز 》بود.شب هم روی تخت های بیرون هتل کباب و بعد چایی خوردیم....عکسها ادامه مطلب.....نی نی

 

هواپیماهواپیماهتلهتلهتلحولهسوپکلبه وحشت

کلبه وحشت، که فقط بابا رفت .از بیرون صدای اره برقی شنیده میشد،من از بیرونشم ترسیده بودم،ولی بابا با خنده از تو کلبه اومد..... اینم گلهایی که باهاشون اومده بودن استقبالمون.چون شما بغل بابایی بودی دو تا گل به بابا دادن.....  گلها

تالار شهر

پژی جون

اسکله جدید

اسکله جدید

اسکله جدید

موتور جون.بمب و سوژه خنده ما

 

اینم سوژه خنده ما.موتور جون.

راهروی هتل.

 

اینم راهروی هتل....

راهروی هتل

پنجره

 

اتاقمون رو به دریا بود و کلی صبح ها از دیدنش لذت بردیم....

دریا

نی نی

 

آباژور های کنار تخت رو هم حسابی روشن خاموش کردی.این چند روز اصلا نگذاشتم از تخت بیایی پایین چون به تمیزی موکت کف اتاق اعتماد نداشتم و خودمون هم با کفش تو اتاق بودیم و شما هم که کامل نمیتونستی راه بری و چهار دستو پا میرفتی. ببخشید مامانی که اذیت شدی البته فقط برای سلامتی خودت بود.جا داره که از زحمات بی دریغ خودم جهت کنترل کردنت در محدوده تخت هم تشکر کنم.نیشخند

نی نی

محوطه هتل

 

محوطه هتل،که بعضی از میزهای کافی شاپ رو بیرون چیده بودن...

.65بایتبتباب6

شیطون من.1

شهر زیر زمینی کاریز

این جا هم شهر زیر زمینی کاریز که خیلی از هوای خفه و گرمش کلافه شدم و کلا خوشم نیومد و تند تند راهروها رو اومدیم تا به سطح زمین رسیدیم و نفس کشیدیم.اصلا هم به توضیحات لیدر گوش نکردیم و در رفتیم.نیشخند

کاریزکاریز

 

اینم درخت سبز.که لیدر مون کلی در موردش حرف های خنده دار زد.کلا لیدرها خیلی شوخ بودن و فضای مکان هایی که میرفتیمو خیلی شاد میکردن،یه درخت بود و اون همه توریست که میخواستن باهاش عکس بگیرن.توی عکسهای ما هم مردم هستن الا خود ما!!!.

درخت سبز

 

غروب آفتاب و کشتی یونانی داغون شده،طفلی غریب افتاده اونجا.!!!

غروب

کشتی

خواب

کشتی

این لنگر بزرگ هم روبروی پدیده شاندیز بود و کلا فروشگاهش همچین هم پدیده نبود! !! دایپرت هم اونجا عوض کردیم.پدیده

لنگر

اینم پارک بازی هتل و کافی شاپ نصف شب!!!

پارک بازی

تابسرسرهماشین

هتلکافی شاپ

لابیلابیلابیبیلیاردفوتبال دستی1چای

موتورکلاه

اینم موتوری که بابا خرید و کلاه هاش. بابا زیاد سوارش نمیشه ،فکر کنم فقط واسه خنده گرفته! تفریح بهتر از این پیدا نکردیم!

ادامه دارد....

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان ماهان
25 آبان 92 22:02
جونم پس حسابي خوش گذشته عكسها خيلي زيباست الهي هميشه به سفر و خوشگذروني.................................. راستي شوشو كارش چيه خوش به حالتون كاش كار همسر منم مسافرت چيز داشت البته شايدم سفر كاري نبوده حدس زدم
مامان
پاسخ
بله عزیزم.حسابی خوش گذشت.ممنون گلم...همسرم کارمند بانکه و سفرمون ربطی به کارش نداشت.فقط چون به من نگفته بود،خیلی هیجانزده شدم.
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
26 آبان 92 13:16
آخی انشالله همیشه به گردش عزیزم...عکسای امیرحسین عالی وخیلی قشنگ بودن
مامان
پاسخ
ممنون عزیزم.... مرسی گلم،چشمهات قشنگ میبینه.بوووس
طاهره
26 آبان 92 13:18
سلام به روی ماه گل پسر ، کچل ، جیگر خوردنی ایشالله همیشه به سفر و همیشه ، همیشه لباتون خندون باشه . همیشه خوش باشین راحیل جونم زود زود عکسهاتون بذار دلم خیلی براتون تنگ شده خوردنیتو از طرف بخور با یه دنیا بوس سرماخورده برای شما
مامان
پاسخ
سلام به روی ماه تو عزیزم.ممنون عزیزمقربونت بشم چشم ولی این بچه اصلا واسم وقت نمیگذاره توی کارهای یومیه م موندم به خدا.حتما گلم.قربون محبتت بشم عزیزم.
مامان بردیا شیطون
26 آبان 92 15:53
عزیزم حسابی مارکوپلو شدی ها...... قربونت برم تو چه شیرینی
مامان
پاسخ
حسابی مسافرت رفتم که دیگه تا عید شاید نرم خاله جون.ممنون خاله مهربون.بووووس
سحر
26 آبان 92 21:44
سلام راحیل جونم،سلام جیگر خاله ایشالله همتون خوب وسلامت باشید.وای چقدر عکساش قشنگ بود،تعریفشو برلم کرده بودی ولی عکساش جالب تره.ایشالله همیشه شاد باشید و جاهای قشنگ قشنگ برید.از طرف من لپ جیگر طلامو موووووووووووووووووووووووووووووچ کن.
مامان
پاسخ
سلام سحر عزیزم.سلام خاله سحر جونم.ممنون.مرسییییییی.بی خودی نیست همیشه میگن،شنیدن کی بود مانند دیدن. ممنون عزیزم.انشااااااااااااااالله.چشم عزیزم.
مامان حنانه زهرا
27 آبان 92 4:01
منم دلم سفرخواست خوش بحال کوچولوی نازم
مامان
پاسخ
انشاالله که شما هم زودی برید سفر،
مامان کیاراد(آرزو)
29 آبان 92 9:12
ایشاا...همیشه به سفروتفریح عزیزماونم هوایی
مامان
پاسخ
انشاالله.انشاالله.مرسیییی گلم.
مامان اهورا(نرگس)
29 آبان 92 15:01
واااااااااااااااااااااااااااای!!!!!!!!!!!!خوش به حالتون.همیشه به سفر و گردش...منم دلم سفر می خواد!!!با اینکه همسرت کارمنده چطور می تونید این همه سفر برید آخه؟؟؟!!!!ما که همیشه گرفتار مرخصی هستیم
مامان
پاسخ
وااااااااااااااااااای! !!!!! چشممون نزنی دیگه نتونیم بریم ما که خوش به حالتون نداریم،خوش به حال اونهایی که همیشه سفر خارج از کشور میرن،اونهایی که از ما بهترونن.!!!مرسی،انشاالله.انشاالله شما هم میرید. میدونی چه طوری؟آتیش میزنیم به پس اندازمون و میریم.خدا روزی رسونه، الان و دریاب که فردا شاید مردیم حسرت به دل نمونیم.ما هم همیشه گرفتار مرخصی هستیم ولی توی ایام تعطیل میریم.عید غدیر اونجا بودیم که تعطیل رسمی بود و فقط 1 روز مرخصی گرفت همسرم.
rasta
29 آبان 92 23:17
عزیزم خوشحالم که بهتون خوش گذشته ایشالا همیشه به سفر باشید خیلی قشنگ نوشته بودی حس کردم منم باهاتون اومدم راستی اگه درست حدس زده باشم امیرحسین جان اینبار خیلی آقاتر بود دمشش گررررررم همیشه منم از بچگی عشق موتور داشتم منم یه روزی مثل آقای همسر این آرزومو برآورده میکنم
مامان
پاسخ
سلام رستا جونم.ممنون عزیزم.انشاالله.البته به پای نگارش زیبای شما که نمیرسه.بله واقعا آقا بود.انشاالله،خیلی تجربه جالبیه موتور.فقط من میترسم تصادف پیش بیاد که با موتور دست و پای آدم له میشه.
مامان آیلین
1 آذر 92 13:12
یه ماچ از این ور یه ماچ از اون ور سفر بیخطر خاله جون
مامان
پاسخ
ممنون خاله جون.خیلی لطف دارید.مرسیییی
مامان کارن
1 آذر 92 14:08
ای جوووووووووووووووووووووووووونم امیر حسین همیشه به سفر خاله جون معلومه که خوش گذشته بهتون جز اونجایی که مامان رو تخت اسیرت کرده بود. آخی بچم چه مظلوم نشسته بود رو تخت
مامان
پاسخ
مرسیییییییییانشاالله.بله خیلی خوش گذشت.دستت درد نکنه مامانی داشتیم؟من که بیشتر اسیر شدم که نگهش داشتم .اون آرامش قبل از طوفان بود.داشت نقشه میکشید چطوری از دستم در بره شیطون......
آرشیدا
5 آذر 92 3:37
توی تمام مسافرتام لذتی که از دیدن کشتی یونانی بردم هیچ جا ندیدم یه آرامش ختصی اونجاست ایشاله که به شما هم خوش گذشته باشه نفسی
مامان
پاسخ
بله درسته ... ممنون عزیزم
معصومه
6 آذر 92 13:03
سلام به راحیل جونم وبه گل پسرخوشل وناز،ایشااله همیشه به سفروگردش ودد،راحیل چه خوب مینویسی وتوصیف میکنی من که ازخوندنش کلی هیجان زده شدم وبه وجداومدم.راستی امیرحسینم داره کم کم چهرش تغییرمیکنه ومیشه شبیه خواب خودمیه عالمه بوس برای دوست گلم وبرای امیرحسین جیگرناز
مامان
پاسخ
سلام عزیزم.سلام خاله.انشاالله.وای چه خوب مرسی خدارو شکر.چقدر خوب کاش بشه شبیه خوابت عزیزم.ممنون.بوووووووووووس