امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

امیر حسین کوچولو نفس ما

امتحان،شیطنت《16 ماهگی》

1392/11/10 17:45
نویسنده : مامان
873 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام گل خوشبوی مامان،عزیز دلم این روزها امتحانات بابا شروع شده و من باید شما رو سرگرم کنم، تا بابا بتونه راحت درس بخونه،.البته چه سکوتی،چه سرگرم کردنی!!!! بیچاره بابا خوبه میتونه تمرکز کنه و درس بخونه با این اوضاع،البته گاهی اوقات هم کم میاره و قهر میکنه.....قهر.......میاد پیشمون و میگه امیرحسین من اصلا درس نمیخونم........عصبانی..و یکمی باهات بازی میکنه تا ساکت بشی و دوباره میره تو اتاق و درو میبنده که مثلا درس بخونه،بعدا عکس کارنامه بابا رو هم میگذارم تو وب،...زباننیشخند....البته مامانی فدات شه بذار خوب درس بخونه تا نمره هاش خوب بشه وگرنه نمیگذارم هااااا...چشمکنیشخند......از ما گفتن بود،دیگه خود دانیمژه.....!!!! از شانس بد بابا از روزی که امتحاناتش شروع شده شما هم درد دندونات زیاد شده،و همش جیغ و گریه و هرکاری هم میکنم ساکت نمیشی. یا چند دقیقه ساکتی و چند دقیقه گریهههههههه.باز خدا رو شکر این ژل دندونِ که این بار برات گرفتم خیلی بهتر از دولوژلِ،وخیلی زود لثه هاتو سِر میکنه،اما اولش مثل فلفل تنده که کلی گریه میکنی ولی زود ساکت میشیو راحت.......

..حالا از شیطنت هات بگم که روز به روز بیشتر میشه و کاش میشد همشو ضبط و ثبت کرد نه اینکه نوشت!!! هر وقت یه کار بامزه انجام میدی تا میرم دوربینو بیارم ازت فیلم بگیرم دیگه اون کار رو انجام نمیدی و حیف که افتخار نمیدی از کارهای بامزه ت فیلم داشته باشم....

.دهنت رو یه کاری میکنی که حباب بزنه!!! اول بزاق دهانتو که این روزها بخاطر دندون درآوردن حجمش زیاد شده رو یکمی توی دهنت جمع میکنی و لبتو خیس میکنی و آروم دهنتو باز میکنی و نفستو آروم بیرون میدی تا یه حباب بین لبهات ایجاد بشه و با باز شدن لبت میترکه و از دوباره انجام میدی، فدات بشم که خیلی خلاقی! منم ازت یاد گرفتم و با هم حباب درست میکنیم،یکی تو یکی من! بیشتر از صدای آرومی که حباب میترکه خوشت میاد!!! و بعدش خندمون میگیره و بغلت میکنم و کلی ماچت میکنم. مامانها شماهم که الان دارین این مطلبو میخونین امتحان کنید خیلی باحاله!!!....نیشخند...

.فدات بشم که وقتی میخوام پوشکتو عوض کنم،شلوارتو که  درمیارم ، زود میری سمت حمام و همونجا می ایستی تا من بیام و بشورمت،قربونت بشم...اما امان از زمان پوشک بستن! همش در میری ! به سرعت برق میچرخی رو شکم و چهار دستو پا فرار میکنی و بعد می ایستی و بهم میخندی، میام دنبالت و در میری و به زور میذارمت زمین تا پوشکتو ببندم اما بازم در میری ،چند بار که این کارو میکنی خندم میگیره اما بعد کلافه میشم و پاهاتو زیر پای خودم سفت نگه میدارم و شما جیغ میزنی و دستو پا،تا بلاخره میتونم کج و کوله پوشکت کنم......

.گاهی اوقات هم که ازت عصبانی میشم و هرکاری میکنی تا بهت نگاه کنم، و با بی محلی و قهر من مواجه میشی، میای منو میبوسی و میخندی! ........تعجب.......عجب بلایی هستی تو،کلی بابت این کارت خندم میگیره و میچلونمت.......

.فدات بشم که ارتباط چشمی خیلی برات مهمِ! اگه درحال گریه هم باشی و فقط بغلت کنم و کلافه باشم و بهت نخندم، آروم نمیشی و مدام صورتتو میاری جلوی صورتم تا چشم تو چشم بشیم و بهت بخندم تا خیالت راحت بشه که از دستت ناراحت نیستم و آروم بشی.اما گاهی وقتها که عصبانی م میکنی و ناراحت اصلا نگاهت نمیکنم و شما هم دستتو میذاری رو کتفمو و سرتو خم میکنی و سعی میکنی فیس تو فیس بشیم ، و من رومو برمیگردونم و توهم میای اون طرفی که صورتمه، و باز هم سرمو میچرخونم و با نق و باحالت گریه چند بار اینکارو ادامه میدی که دلم برات کباب میشه و یه لبخند زورکی تحویلت میدم و نگاهت میکنم و بغل، ... بهت میگم پسر خوبی باش، مامان از این کارت خیلی ناراحت شده، و وقتی خوشحالی و لبخندتو می بینم، لپهای کوچولوتو بوسه بارون میکنم و بلاخره باهات آشتی میکنم.......بهم حق بده جیگرم نفسم عمرم بعضی وقتها یه کارایی میکنی که آدمو کلافه میکنی..........

.وقتی بهت میگم بریم پارک میری سراغ تابت و نق میزنی که بذارمت توش و بازی کنی،فدات بشم که میفهمی پارک تاب داره.....

.چشم و گوش وبینی و مو و پا رو کامل میتونی نشون بدی،اما فقط وقتهایی که دلت بخواد و روفرم باشی.،درغیر این صورت هرچی بپرسم اصلا نشون نمیدی...

. بهت میگم گاوِ میگه چی؟خیلی بامزه میگی ما......

..فدات بشم که وقتی با تلفن صحبت میکنم کلی داد و بیداد و گریه راه میندازی که گوشی رو بهت بدم و بعضی وقتها موفق میشی،یه بار که بامامانم حرف میزدم گریه کردی که گوشی رو بهت بدم از اون طرف هم تا میگم سلام و احوال پرسی تموم میشه فوری میگن گوشی رو بده به امیرحسین و شما هم طبق معمول راه میری و با صدای بامزه ت مثلا جواب حرفهاشونو میدی،  چند روز پیش که همین اتفاق افتاده بود و شما راضی نمیشدی گوشی رو به من بدی،منم اصرار نکردم و بی خیال شدم گفتم حتما مامان قطع میکنه و بعد از 20 دقیقه که راضی شدی و گوشی رو بهم دادی دیدم مامانم هنوز پشت خطه و قطع نکرده و داره باهات حرف میزنه و قربون صدقت میشه،و گفت که باباهم باهات حرف زده،....اینم شما که داری حرف میزنی و راه میری ، کلی ازت عکس گرفتم تا یکیش به درد بخور از آب در اومد......بقیه عکسها رو بعدا به این پست اضافه میکنم ............

.1

.

.

1

کاغذ باطله های بابا که عادت داره چرکنویسهاشو مچاله کنه و شما هم تا در اتاق باز شد و بابا اومد بیرون تندی پریدی رو تخت که بری سراغ کاغذ بازی....

.از روی مبل رفتی روی میز تلویزیون و کجش کردی و سیمهای پشتشو کشیدی و تی وی خاموش شد،اوردمت پایین و دوباره روشنش کردم،باز رفتی رو میزو با انگشتت که مدام توی دهنت بود حسابی از خجالت شیشه تی وی دراومدی و کثیفش کردی!

.1212 یه شب دیدم صدات نمیاد و دور و برم نیستی،که وقتی اومدم دنبالت دیدم مسواک منو برداشتی و به به .........تعجب....336

.....

.وقتی خوابت میاد اول یکمی به گوشت دست میزنی بعد چشمتو میمالی.....قلبماچ.......

.98

قربونت بشم دوست دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
4 بهمن 92 5:16
سلام فدات شم چی رو خوندی
مامان
پاسخ
به به یادت رفت
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
4 بهمن 92 5:16
نکنه منظورت فاتحه است
مامان
پاسخ
بلــــــه
آیسان مامان ماهان
5 بهمن 92 10:29
ای مامان و پسر ناقلااااااااااااااا..چه خبرتونه بزارین بابایی درسشو بخونه خخخخخخخخخخخخخ فردا پس فردا مشروط بشه آبروی شما رفته که........
مامان
پاسخ
از بس اذیتش میکنیم بابایی یکی درمیون امتحاناتشو بد میده،از امروز هم که فکر کنم همه رو بد بدهههههه
آیسان مامان ماهان
5 بهمن 92 10:45
منتظر کارنامه بابایی بی صبرانه میمونییییییییییییییییم
مامان
پاسخ
وااااای نه. کاش نمره هاش خوب بشه چون،اگه بد بشه پس فردا که بچم وبشو ببینه و نمره های باباشو واسش بد آموزی داره
آیسان مامان ماهان
5 بهمن 92 10:49
آخی فات بشم که هنوزم درد دندون و لثه دارررررری
مامان
پاسخ
بله خاله جونم دست از سرم برنمیداره این لثه درد....
آیسان مامان ماهان
5 بهمن 92 10:51
خوش بحال بابااااااااااااااااااا....صدای تاراک توروک شکستن حباباتون تو حلقم ننه جونی،بزارین مردم درسشونو بخونه خخخخخخخخ
مامان
پاسخ
چشم
آیسان مامان ماهان
5 بهمن 92 10:52
منم امتحان کردم،برا من اونجوری نمیششششششششه
مامان
پاسخ
باید لبهاتون خیلی خیس باشه از بزاق دهان و حباب کوچولویی بین دوتا لب ایجاد میشه،نه اندازه حباب کف صابون،اینم آموزشش خوب بووود.نکته ش اینه که لب باید خیلی خیس بشه،یادت نره
آیسان مامان ماهان
5 بهمن 92 10:54
ای جاااااااانم چه قهر و آشتی با مزه ای دارین شما مامان و پسررررررررررقربون فیس تو فیست عزیزم
مامان
پاسخ
تازه کجاشو دیدی،هر روز فیلم هندی تو خونه اجرا میشه بیا و ببین
آیسان مامان ماهان
5 بهمن 92 10:55
الووووووووووووووووو..امیر حسین جونم..الوووووووووووو..خوبی عزیزممم..با منم تلفنی حرف بزنیم خوشبحالم بشهههههههههه
مامان
پاسخ
الووووووو .نـــــــــــــــه!!! شرمنده فقط همین کلمه رو بلدم.آیسان جونم فکر کن این سوالو از امیرحسین بپرسی، اونم میگه نه....میبینی چه با مزه میشه
(زهره)مامان فاطمه
5 بهمن 92 11:00
ماشااله به امیرحسین نازنین شیطون بلاااااااااااا خوب بزار بابایی درسشو بخونه دیگهایشااله که دندوناش هم بدون دردسر در بین
مامان
پاسخ
ماشاالله.چشم.ممنون خاله مهربون
(زهره)مامان فاطمه
5 بهمن 92 11:01
راستی مامانی با دوتا پست جدید آپم
مامان
پاسخ
الان میام گلـــم
مامان رادمهر
5 بهمن 92 12:13
امیر حسین یک کلمه گل پسر خوشگل [ماچ اقای پدر کتابخونه برن تا کوچولوی خوشگل تمرکزشون رو به هم نزنه
مامان
پاسخ
ممنون عزیزم نظر لطفتونه.نمیشه کتابخونه برن.بابایی دیر از سرکار میاد و اون موقع هم کتابخونه ها بسته هستن.بعدش هم که باید استراحت کنه و فیلم آوای باران رو ببینه و مجبوره فقط 10 تا 12 شب درس بخونهالبته اونم اگه این فسقلی بذاره چون تا 2 شب بیداره....
مامان محياگلي
5 بهمن 92 12:18
خدا حفظش كنه براتون خب بچه هم ميخواد صحبت كنه منم درست كردم حباب راست ميگين با حالهببوسين امير حسين جونو
مامان
پاسخ
ممنون عزیز دلــــم.والا...اونم دل داره دیگه.خوشحالم که برای شما حباب درست شد چشم حتما.ممنووووون
مامان ایلیا(آرزو)
5 بهمن 92 17:24
آخی عزیز دلم دوست دارم امیر خوبه دختر نشدی وگرنه تلفن از دستت نمیوفتاد
مامان
پاسخ
ممنون خاله جون ما هم شما و ایلیای گلمون رو دوست داریم.واقعاااااااااااا
رومینا
6 بهمن 92 0:34
چه عکس بامزه ایی . اخه ببین چه ژستی گرفته این فسثلی خان .. واییییییییییییییییی راست میگی واقعا بچه ها نمیزارن . الان احسان هم درگیره درس خوندن هست ولی مگه میشه . تمام کتابه پاره شده و بعضی ها هم که کلا تیکه تیکه کرده . به نظر من اگه برن کتابخونه بهتره
مامان
پاسخ
ممنون عزیزم،ای رادوین شیطون بلااااا.بله خوبه ولی همسرم وقتی از سرکار میاد دیگه کتابخونه ها بستن و اونم خسته و میخواد یکمی استراحت کنه و بعد درس که این وروجک نمیذاره
مهسا
6 بهمن 92 16:21
سلام عزیزم. مرسی از حضورتون تو وبلاگم. بیچاره بابیی...بی صبرانه منتظر دیدن کارنامه بابایی هستم.
مامان
پاسخ
سلام گلم.خواهش میکنم.واقعا بیچاره...انشاالله تا آخر بهمن تکلیف نمره هاش مشخص میشه
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
8 بهمن 92 1:42
به نظر من بهتره بره کتاب خونه وگرنه اونی هم که خونده از مخش میپرونه این پسر شیطون و نازی نازی
مامان
پاسخ
نمیشه بره،چون دیر از سرکار میاد.بلـــه دقیقا،نمرههای بابایی چی بشه خدا میدونه
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
8 بهمن 92 3:22
خخخخخ مسواک مامان و چرا برداشتی عسل چه با مزه اعلام خواب میکنه
مامان
پاسخ
بس که شیطونم منخیــــلی بامزهست البته اگه خوابش دیر بشه گریه و نق هم اضافه میشه
مامان مینا
6 اردیبهشت 93 12:55
ماشالا خدا حفظش کنهبه ما هم رمز میدید
مامان
پاسخ
ممنون بله براتون گذاشتم