امتحان،شیطنت《16 ماهگی》
سلام گل خوشبوی مامان،عزیز دلم این روزها امتحانات بابا شروع شده و من باید شما رو سرگرم کنم، تا بابا بتونه راحت درس بخونه،.البته چه سکوتی،چه سرگرم کردنی!!!! بیچاره بابا خوبه میتونه تمرکز کنه و درس بخونه با این اوضاع،البته گاهی اوقات هم کم میاره و قهر میکنه............میاد پیشمون و میگه امیرحسین من اصلا درس نمیخونم..........و یکمی باهات بازی میکنه تا ساکت بشی و دوباره میره تو اتاق و درو میبنده که مثلا درس بخونه،بعدا عکس کارنامه بابا رو هم میگذارم تو وب،.......البته مامانی فدات شه بذار خوب درس بخونه تا نمره هاش خوب بشه وگرنه نمیگذارم هااااا.........از ما گفتن بود،دیگه خود دانی.....!!!! از شانس بد بابا از روزی که امتحاناتش شروع شده شما هم درد دندونات زیاد شده،و همش جیغ و گریه و هرکاری هم میکنم ساکت نمیشی. یا چند دقیقه ساکتی و چند دقیقه گریهههههههه.باز خدا رو شکر این ژل دندونِ که این بار برات گرفتم خیلی بهتر از دولوژلِ،وخیلی زود لثه هاتو سِر میکنه،اما اولش مثل فلفل تنده که کلی گریه میکنی ولی زود ساکت میشیو راحت.......
..حالا از شیطنت هات بگم که روز به روز بیشتر میشه و کاش میشد همشو ضبط و ثبت کرد نه اینکه نوشت!!! هر وقت یه کار بامزه انجام میدی تا میرم دوربینو بیارم ازت فیلم بگیرم دیگه اون کار رو انجام نمیدی و حیف که افتخار نمیدی از کارهای بامزه ت فیلم داشته باشم....
.دهنت رو یه کاری میکنی که حباب بزنه!!! اول بزاق دهانتو که این روزها بخاطر دندون درآوردن حجمش زیاد شده رو یکمی توی دهنت جمع میکنی و لبتو خیس میکنی و آروم دهنتو باز میکنی و نفستو آروم بیرون میدی تا یه حباب بین لبهات ایجاد بشه و با باز شدن لبت میترکه و از دوباره انجام میدی، فدات بشم که خیلی خلاقی! منم ازت یاد گرفتم و با هم حباب درست میکنیم،یکی تو یکی من! بیشتر از صدای آرومی که حباب میترکه خوشت میاد!!! و بعدش خندمون میگیره و بغلت میکنم و کلی ماچت میکنم. مامانها شماهم که الان دارین این مطلبو میخونین امتحان کنید خیلی باحاله!!!.......
.فدات بشم که وقتی میخوام پوشکتو عوض کنم،شلوارتو که درمیارم ، زود میری سمت حمام و همونجا می ایستی تا من بیام و بشورمت،قربونت بشم...اما امان از زمان پوشک بستن! همش در میری ! به سرعت برق میچرخی رو شکم و چهار دستو پا فرار میکنی و بعد می ایستی و بهم میخندی، میام دنبالت و در میری و به زور میذارمت زمین تا پوشکتو ببندم اما بازم در میری ،چند بار که این کارو میکنی خندم میگیره اما بعد کلافه میشم و پاهاتو زیر پای خودم سفت نگه میدارم و شما جیغ میزنی و دستو پا،تا بلاخره میتونم کج و کوله پوشکت کنم......
.گاهی اوقات هم که ازت عصبانی میشم و هرکاری میکنی تا بهت نگاه کنم، و با بی محلی و قهر من مواجه میشی، میای منو میبوسی و میخندی! ...............عجب بلایی هستی تو،کلی بابت این کارت خندم میگیره و میچلونمت.......
.فدات بشم که ارتباط چشمی خیلی برات مهمِ! اگه درحال گریه هم باشی و فقط بغلت کنم و کلافه باشم و بهت نخندم، آروم نمیشی و مدام صورتتو میاری جلوی صورتم تا چشم تو چشم بشیم و بهت بخندم تا خیالت راحت بشه که از دستت ناراحت نیستم و آروم بشی.اما گاهی وقتها که عصبانی م میکنی و ناراحت اصلا نگاهت نمیکنم و شما هم دستتو میذاری رو کتفمو و سرتو خم میکنی و سعی میکنی فیس تو فیس بشیم ، و من رومو برمیگردونم و توهم میای اون طرفی که صورتمه، و باز هم سرمو میچرخونم و با نق و باحالت گریه چند بار اینکارو ادامه میدی که دلم برات کباب میشه و یه لبخند زورکی تحویلت میدم و نگاهت میکنم و بغل، ... بهت میگم پسر خوبی باش، مامان از این کارت خیلی ناراحت شده، و وقتی خوشحالی و لبخندتو می بینم، لپهای کوچولوتو بوسه بارون میکنم و بلاخره باهات آشتی میکنم.......بهم حق بده جیگرم نفسم عمرم بعضی وقتها یه کارایی میکنی که آدمو کلافه میکنی..........
.وقتی بهت میگم بریم پارک میری سراغ تابت و نق میزنی که بذارمت توش و بازی کنی،فدات بشم که میفهمی پارک تاب داره.....
.چشم و گوش وبینی و مو و پا رو کامل میتونی نشون بدی،اما فقط وقتهایی که دلت بخواد و روفرم باشی.،درغیر این صورت هرچی بپرسم اصلا نشون نمیدی...
. بهت میگم گاوِ میگه چی؟خیلی بامزه میگی ما......
..فدات بشم که وقتی با تلفن صحبت میکنم کلی داد و بیداد و گریه راه میندازی که گوشی رو بهت بدم و بعضی وقتها موفق میشی،یه بار که بامامانم حرف میزدم گریه کردی که گوشی رو بهت بدم از اون طرف هم تا میگم سلام و احوال پرسی تموم میشه فوری میگن گوشی رو بده به امیرحسین و شما هم طبق معمول راه میری و با صدای بامزه ت مثلا جواب حرفهاشونو میدی، چند روز پیش که همین اتفاق افتاده بود و شما راضی نمیشدی گوشی رو به من بدی،منم اصرار نکردم و بی خیال شدم گفتم حتما مامان قطع میکنه و بعد از 20 دقیقه که راضی شدی و گوشی رو بهم دادی دیدم مامانم هنوز پشت خطه و قطع نکرده و داره باهات حرف میزنه و قربون صدقت میشه،و گفت که باباهم باهات حرف زده،....اینم شما که داری حرف میزنی و راه میری ، کلی ازت عکس گرفتم تا یکیش به درد بخور از آب در اومد......بقیه عکسها رو بعدا به این پست اضافه میکنم ............
.
.
.
کاغذ باطله های بابا که عادت داره چرکنویسهاشو مچاله کنه و شما هم تا در اتاق باز شد و بابا اومد بیرون تندی پریدی رو تخت که بری سراغ کاغذ بازی....
.از روی مبل رفتی روی میز تلویزیون و کجش کردی و سیمهای پشتشو کشیدی و تی وی خاموش شد،اوردمت پایین و دوباره روشنش کردم،باز رفتی رو میزو با انگشتت که مدام توی دهنت بود حسابی از خجالت شیشه تی وی دراومدی و کثیفش کردی!
. یه شب دیدم صدات نمیاد و دور و برم نیستی،که وقتی اومدم دنبالت دیدم مسواک منو برداشتی و به به .............
.....
.وقتی خوابت میاد اول یکمی به گوشت دست میزنی بعد چشمتو میمالی............
.
قربونت بشم دوست دارم